سر خم باد سلامت که به من راه نمود


ساقی باده به کف، جان من آگاه نمود

خادم درگه میخانه عشاق شدم


عاشق مست، مرا خادم درگاه نمود

سر و جانم به فدای صنم باده فروش


که به یک جرعه، مرا خسرو جم‏جاه نمود

ماه رخسار فروزنده‏ات ای مایه عیش


بی نیازم به خدا از خور و از ماه نمود

برگ سبزی ز گلستان رخت بخشودی


فارغم از همه فردوسی(۱) گمراه، نمود

با که گویم غم آن عاشق دلباخته را


که همه راز خود اندر شکم چاه نمود

(۱) منسوب به فردوس به معنی بهشت؛ فردوسی یعنی بهشتی، اهل بهشت.